ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
ماجرای واقعی یک تصمیم
سلام
امیدوارم ایام بکامتون باشه
به دنبال موضوعی میگشتم تا حول اون محور شروع به نوشتن کنم
که معضل اعتیاد به ذهنم رسید
مسلما در جامعه امروز ما با گسترش رسانه بخوبی و شفاف در مورد این موضوع
اطلاع رسانی شده و همه ما میدونیم که مواد مخدر مثل
شیشه
اشک
هرویین
و....
از جمله موادی هستند که براحتی بعد از چند بار مصرف فرد دچار اعتیاد میشه
اما خیلی وقته که بین جوانها و نوجوانها و حتی سن پایینتر
مصرف ماده ماری جوانا و یا هشیش دیده میشه که در هر جایی
از شهر فقط کافیه از یه نفر آدرس بگیرید تا نشونی طرفو بهتون بده
و طرفای ظهر یا آخر شب(وقتی که پارکا خلوته)سری به پارک سر کوچه
بزنید تا ببینید بچه های 14یا15 سال به بالا رو که دور هم نشستن
و مخدر ماری یا هشیش رو توی سیگار کردن و...
خیلی هم از زندگی لذت میبرن......
متاسفانه باور غلطی که بین دانش آموزان ودانشجویان درمحیط آموزشی افتاده
باعث میشه که اونها اعتیاد حاصل از گیاه شاه دانه رو با اعتیاد به سیگار یکی میدونن
و این موضوع باعث شده که الان به شدت به ویژه ماری جونا شیوع پیدا کنه
اعتیادی که این نوع ماده به همراه داره نوع روانگردان هست
و زمانی که طول میکشه که به این ماده اعتیاد پیدا بشه
حدود 4تا5 سال بعد از اولین بار مصرفه
علایم مصرف این ماده
گیجی
ماتی
قرمزی چشم
گوشه گیری(در دراز مدت)
عصبی شدن(در صورت نبود)
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.
دوستان ملا گفتند: «ملا اگر بتوانی یک شب
تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی
در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می دهیم
و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.»
ملا قبول کرد. شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما
را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: «من برنده شدم و باید به من سور دهید.»
گفتند: «ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟»
ملا گفت: «نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود
و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.»
دوستان گفتند: «همان آتش تو را گرم کرده و
بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.»
ملا قبول کرد و گفت: «فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.»
دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود.
گفتند: «ملا، انگار نهاری در کار نیست.»
ملا گفت: «چرا ولی هنوز آماده نشده.»
دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود.
ملا گفت: «آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم.»
دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید.
دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده
دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.
گفتند: «ملا این شمع کوچک نمی تواند
از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند.»
ملا گقت: «چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟
شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.»
سلام
امیدوارم همیشه خندون باشین
توی این پست یه موزیک میزارم
شعر و آهنگ و تنظیم از خودم هست
وتوی یه رسیتال(کنسرت آموزشی) اجرا شده
تقریبا 6 سال پیش.......
2تا گیتار
امیدوارم خشتون بیاد
صدا هم صدای منه که البته من خوانندگی کار نمیکنم
ابرا وقتی میرن از روی ماه
میتونیم ببینیم ستاره هارو
بیا که عاشق بشیم ما از ته دل
بیا که صدا کنیم با هم خدا رو
حالا که شکوفه ها در اومدن بازم دوباره
بیا پر کنیم دل آسمونو پر از ستاره
بیا همدیگرو صدا کنیم حتی تو رویا
بیا باهم بریم بالا بریم تو اوج دنیا
بیا دیگه نخونیم واسه هم درد و غما رو
بیا بخند بشین ببین دووم روزگارو
بیا هر روز زندگی رو ما از سر بگیریم
مثل خدا گناها رو ندید بگیریم
ستاره تو آسمون بازم درخشید
انگاری از اون بالا بازم مارودید
بیا تا بدیم بهش نشونیمونو
تا که فردا بیاره واسمون بازم بارونو
همه نیاز من همینه که از تو بخونم
ترسی ندارم چون میدونم باتو میمونم
حتی اگه روزی توی این تنم نباشم
چه بهتر بزار که من عاشق تو باشم