ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
عده ای مسجدی می ساختند
بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟
گفتند: مسجد می سازیم
گفت: برای چه
پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان
خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه
سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند
«مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای
در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول»
ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند
که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم
فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد
را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند
در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار آرزوهایت.
یـــلــــدا مـــبــــارک..
مرسی و همچنین
ایول بهش
بیچاااااره...