باهجوم موشها به شهر همدان ...

باهجوم موشها به شهر همدان که موجب شیوع بیماری 


طاعون در این شهر شده بود پزشک حاذق


 ابوعلی سینا به مردم شهر دستور داد برای مقابله با موشها


 از مار استفاده کنند و بعدها نیز به پاس این کار در 


سر راه مارها جام شرابی از انگور سیاه نهادند


 تا از آن بنوشند زیرا زهر مار را زیاد میکند.


از آن پس مار نماد بهداشت و نماد داروخانه های سرتاسر جهان


 شد لذا برخی داشتن و نگهداری مار را نشانه سلامت 


میدانستند و به افرادی که زیاد دچار


 امراض میشدن میگفتند بی مار




گروهی از دوستان ملاقاتی با استاد مسن دانشگاه خود داشتند


گفتگو خیلی سریع به مشاجره درباره 


استرس و تنش درزندگی تبدیل شد


استاد به شاگردان پیشنهاد قهوه داد و


 از آشپزخانه با سینی قهوه در فنجانهای متفاوت برگشت


فنجانها ی شیشه ای,فنجانها ی کریستال


وفنجانهایی که برق می زدند


بعضی از فنجانها معمولی و برخی گرانقیمت بودند


پس از اینکه هر یک از آنها فنجانی برداشتند استاد


 گفت اگر دقت کرده باشید همه فنجانهایی که به 


نظر زیبا وجالب می امدند اول انتخاب و برداشته شدند


وفنجانهای معمولی در سینی باقی ماندند


هر یک از شما بهترین فنجان را می‌خواست و


این منبع استرس و تنش شماست


آنچه که شما در واقع به دنبالش بودید


قهوه بود و نه فنجان


درحالیکه شما همه به دنبال بهترین فنجان بودید


حال اگر زندگی قهوه باشد؟ پس شغل,پول,پست 


و مقام و عشق و غیره فنجان هستند!


آنها فقط ابزاری هستند برای حفظ و نگهداری زندگی


لطفا اجازه ندهید فنجانها شمارا به خود جذب نمایند


قهوه نوش جانتان

در قدیم برای قمار بازی علاوه .....

در قدیم برای قمار بازی علاوه بر خانه هائی که در آن قمار 


راه می انداختند مکانهای مثل خرابه ها و پشت دروازه های


 شهر و روی پشت بام حمامها و جاهای کم رفت و آمد سفره هائی


 برای این کار گشوده میشد و گرداننده قمار را کاسه کوزه دار می گفتند


کاسه کوزه سمبل این حرفه بشمار میرفت و غرض از کاسه


 ظرفی بود که از هر یک تومان بُرد , یک قران سهم گرداننده 


یا قمار خانه دار در آن انداخته میشد یعنی یک دهم مبلغ بُرد 


و کوزه نیز گلدان دهن باریک یا کوزه کوچکی بود که


 تاس را در آن ریخته و تکان داده و روی بساط 


می انداختند تا از یک تا شش چه رقمی بنشیند


و البته هنگامی که کار به دعوا و چاقو کشی رسیده و آژان و پاسبان


 پست سر رسیده و به بساط قماربازها حمله می کردند اول کار


 آنها این بود که با لگدی کاسه و کوزه و بساط داخل سفره را


 به کناری پرت کرده و با گفتن جمع کن کاسه کوزه تو 


 همه اراذل را ریسه کرده و به کلانتری محل می بردند





جوانی به حکیمی گفت


وقتی همسرم را انتخاب کردم


 در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است


 وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند


 وقتی ازدواج کردیم، خیلی‌ها را از او زیباتر یافتم


 چند سالی را که را با هم زندگی کردیم


 دریافتم که همه زن‌ها از همسرم بهتراند


حکیم گفت آیا دوست داری بدانی از همه این‌ها تلخ‌تر و ناگوارتر چیست


جوان گفت آری


حکیم گفت اگر با تمام زن‌های دنیا ازدواج کنی


احساس خواهی کرد که سگ‌های ولگرد محله شما از آن‌ها زیباترند


جوان با تعجب پرسید چرا چنین سخنی می‌گویی


حکیم گفت چون مشکل در همسر تو نیست


 مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع‌کار و چشمانی هیز


 داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است


 که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند


 آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد


جوان گفت آری


حکیم گفت  مراقب چشمانت باش