مهرداد دوم اشکانی...

 مهرداد دوم اشکانی با سپاهش از کنار


 باغ سبزی می گذشت سایه درختان


 باغ مکان خوبی بود برای استراحت 


فرمانروا دستور داد در کنار دیوار بزرگ


 باغ لشکریان کمی استراحت کنند 


 باغبان نزدیک پادشاه ایران زمین آمده


 و از او و سربازان دعوت کرد که به باغ وارد شوند 


 مهرداد گفت ما باید خیلی زود اینجا


 را ترک کنیم و همین جا مناسب است 


 باغبان گفت دیشب خواب می دیدم 


خورشید ایران در پشت دیوار باغم است


 و امروز پادشاه کشورم را اینجا می بینم 


 مهرداد گفت اشتباه نکن آن خورشید


 من نیستم آن خورشید سربازان ایران


 هستند که در کنار دیوار باغت نشسته اند 





شرلوک هلمز، کارآگاه معروف


 و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی


 و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند


 نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان 


را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت


نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی


واتسون گفت میلیون ها ستاره می بینم


هلمز گفت: چه نتیجه ای می گیری


 واتسون گفت از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم 


که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این


 دنیا حقیریم  از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم


 که زهره در برج مشتری ست


 پس باید اوایل تابستان باشد


 از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که


 مریخ در محاذات قطب است


 پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد 


شرلوک هلمز قدری فکر کرد و گفت


واتسون تو احمقی بیش نیستی


 نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری


 این است که چادر ما را دزدیده اند

نظرات 1 + ارسال نظر
حریم شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1397 ساعت 08:54 ب.ظ http://harimeasemani.blogsky.com/

واقعا واتسون احمق بوده ها
خیلی جالب بود نتیجه اخلاقی اینکه خیلی ها فیلسوفن وعارف ومفسر ولی جلو پاشونم نمیتونن بینن

بله کاملا صحیحه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد