گرگ

سلام دوستای مهربونم

با یه دکلمه قدیمی خدمت رسیدم که کار مشترکی 

هست از بنده و سرکار خانم هانیه بهرامی 

اسم اینکار گرگ هست شعر هم  از جناب

فریدون مشیری که امیدوارم لذت ببرید


دانلود و پخش آنلاین

پسرک از پدر بزرگش پرسید...

پسرک از پدر بزرگش پرسید


پدر بزرگ درباره چه می نویسی


پدربزرگ پاسخ داد


درباره تو پسرم


 اما مهمتر از آنچه می نویسم


 مدادی است که با آن می نویسم


 می خواهم وقتی بزرگ شدی


 تو هم مثل این مداد بشوی 


پسرک با تعجب به مداد نگاه 


کرد و چیز خاصی در آن ندید 


اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام 


پدر بزرگ گفت  بستگی داره چطور به آن نگاه کنی


 در این مداد پنج صفت هست


 که اگر به دستشان بیاوری


 برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی 


صفت اول: می توانی کارهای بزرگ کنی،


 اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد


 که هر حرکت تو را هدایت می کند


 اسم این دست خداست


او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد


صفت دوم: باید گاهی از آنچه می نویسی 


دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی


این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد


 اما آخر کار نوکش تیزتر می شود  و اثری 


 از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر 


پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی


چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی


صفت سوم: مداد همیشه اجازه می دهد


 برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم


بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست


 در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است


صفت چهارم: چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست


 زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است


 پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است


و سر انجام پنجمین صفت مداد


 همیشه اثری از خود به جا می گذارد


پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی


 ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت 


به هر کار می کنی هشیار باشی و بدانی چه می کنی

عجیب...

همه‌ی ما می‌دانیم که گرانش ماه باعث



 به وجود آمدن جز و مد در زمین و 



گرانش خورشید باعث گردش زمین به



دور آن و ماندن سیاره‌ی ما در مدار خورشید می‌شود



 اما درک ما از این واقعیت چقدر است



 گرانش نیروی قدرتمندی است که از مواد ایجاد می‌شود



 و اجسام سنگین‌تر با گرانش بالاتر اجسام سبک‌تر



 را به سمت خود جذب می‌کنند




 در حالی که دانشمندان تحقیقات زیادی



 را روی تأثیرات این نیرو انجام داده‌اند 



اما هنوز مطمئن نشده‌اند که چرا این نیرو وجود دارد



 چرا نیرویی که اتم‌ها را درکنار یکدیگر نگه



 می‌دارد متفاوت از جاذبه است



 آیا جاذبه یک ذره است


 این‌ها سؤالاتی است که هنوز دانش کنونی



 ما از فیزیک توانایی پاسخ گویی به آن‌ها را ندارد





یک کک در زمان پرش ظرف



 یک میلی ثانیه به ارتفاع ۸ سانتی متر



 می رسد که این میزان ۵۰ برابر سریع 



تر از شتاب یک سفینه ی فضایی است






وقتی روی کره ی زمین آروغ می زنید



 نیروی گرانش مواد جامد و مایعات غذاهایی



 که خورده اید را درون بدن تان نگه می دارد



 بنابراین تنها گاز معده از دهان خارج می شود



 بدون نیروی گرانش گاز نمی تواند از



 مایعات و مواد جامد جدا شود و در



 نتیجه ممکن نیست در فضا 



بتوانید بدون بالا آوردن آروغ بزنید





رشد بینی و گوش های انسان 



تا پایان عمر او ادامه دارد



 حتی زمانی که رشد بقیه ی 



اعضای بدن او پایان یافته است


فقیری به در خانه...

فقیری به در خانه بخیلی آمد


 گفت شنیده ام که تو قدری


 از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای 


و من در نهایت فقرم


 به من چیزی بده بخیل گفت


 من نذر کوران کرده ام فقیر گفت


 من هم کور واقعی هستم


 زیرا اگر بینا می بودم


 از در خانه خداوند به در


 خانه کسی مثل تو نمی آمدم




نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بیاموزد


 گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال


 خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد


حکیمى او را دید و به او گفت  اى احمق 


 بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو


 را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال


 باطل را از سرت بیرون کن


 زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد


 ولى تو مى توانى خاموشى 


را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى




روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد


خلیفه گفت


مرا پندی بده


بهلول پرسید


اگر در بیابانی بی‌آب 


تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی


در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی


هارون الرشید گفت


صد دینار طلا


بهلول پرسید


اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد


هارون الرشید گفت


نصف پادشاهی‌ام را


بهلول گفت


حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی


چه می‌دهی که آن را علاج کنند


هارون الرشید گفت


نیم دیگر سلطنتم را


بهلول گفت


پس ای خلیفه، این سلطنت


 که به آبی و بولی وابسته است


تو را مغرور نسازد که با خلق


 خدای به بدی رفتار کنی

سلطان به وزیر گفت...

سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم



 فردا اگر جواب دادی هستی و گرنه عزل میشوی



سوال اول: خدا چه میخورد



سوال دوم: خدا چه می پوشد



سوال سوم: خدا چه کار میکند



وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست 



ناراحت بود غلامی فهمیده و زیرک داشت



 وزیر به غلام گفت سلطان ۳سوال کرده



 اگر جواب ندهم برکنار میشوم



 اینکه خدا چه میخورد؟ چه می پوشد؟ چه کار میکند؟



غلام گفت هر سه را میدانم اما دو



 جواب را الان میگویم و سومی را فردا



اما خدا چه میخورد



 خدا غم بنده هایش رامیخورد



اینکه چه میپوشد



 خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد



اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم



فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند



 وزیر به دو سوال جواب داد



 سلطان گفت درست است ولی بگو 



جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی



 وزیرگفت این غلام من انسان



 فهمیده ایست جوابها را او داد



 گفت پس لباس وزارت را دربیاور



 و به این غلام بده غلام هم لباس



 نوکری را درآورد و به وزیر داد



بعد وزیر به غلام گفت



 جواب سوال سوم چه شد



 غلام گفت آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند



 خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند