ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روزی لقمان در کنار
چشمه ای نشسته بود . مردی که از آنجا می گذشت از لقمان پرسید : چند
ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید ؟
لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است.
دوباره سوال کرد : مگر نشنیدی ؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی
خواهم رسید ؟
لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن
را پیشه کرد .
زمانی که چند قدمی راه رفته بود ، لقمان به بانگ بلند گفت : ای مرد
، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید .
مرد گفت : چرا اول نگفتی ؟
لقمان گفت : چون راه رفتن تو را ندیده بودم ، نمی دانستم تند می
روی یا کند .
حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید .
سلام
به ما هم سر بزن.
سلام







اومددددددددددددددددددم
جالب بود
لقمانه دیگه
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !!!![گل]
--------------------------------------------
عاغا اینجا چرا شکلک گل نیس؟؟؟
جاش چی باید گذاشت هوم؟؟؟؟؟؟
حضور خودت بهتر از یه مزرعه پر از گله




ممنان قربان لطف عالی مستدام
خواهش میکنم





چه جااااااااااااااااالب
خعلی لاااایک
مرسی



