ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد.
تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملا نصرالدین را آنطور دست میانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. ملا نصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آ نهایم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آوردهام.
خخخخخخخخخخخخ
اندازه ملانصرالدین هم عقلمون نمیرسه...
سلام.وب جالبی داری،به وب منم سر بزن.اگه دوست داری در مورد کوروش کبیر مطلبی بخونی بیا تو وبم.
موفق باشی
میلاد اهورا
مشتاق تبادل لینک
سلام

مرسی نظر لطفته

چشم







با افتخار لینک شدی
خععععلی لااااایک.اییییول به این هوش و درایت



باد باچراغ خاموش کاری ندارد،اگر در مشکلات افتادی،بدان چراغ روشنی هستی
ممنون از مطالب قشنگتون
خواهش میکنم




سلام گاهی میا وبت
ولی چون بلاگفا رو بیشتر دوست دارم کامنت نمی زارم
راستی می تونیم کپی هم کنیم
ازوب دکتر حبیب ادرستو پیدا کردیم
تشکر
سلام

مرسی لطف داری

بازم بیا خوشحال میشم




هااااااااااهاااااااااااااهااااااااااا دمش گرم
ملانصرالدینه دیگه
بیشتر روش میاد که بهلول باشه تا ملا نصر الدین
خواننده کیه؟؟؟منظورم همین ترانه ایه که روو وبتونه
محسن چاوشی



