ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کتاب وینیچ کتابی دستنویس متعلق به قرون وسطی است
که مشخص نیست با چه خط و زبانی نوشته شده است
بیش از صد سال است که بسیاری از افراد در سرتاسر
دنیا برای شکستن کد این دست نوشته تلاش کردند ولی
هیچکدام موفق به فهمیدن آن نشدند! تصاویری که
در ورقهای باقیمانده از این کتاب دیده میشود
نشان میدهد که کتاب در زمینه داروسازی
و درمان بیماریها، ستاره شناسی
و علوم رمز آمیز و پنهانی میباشد
«اریک» ده سال در شیفت شب آلکاتراز کار کرد
از نظر او بدترین قسمت کار، رفتن به اتاق اعدام
با صندلی الکتریکی بود. یک شب او روی صندلی
شوک نشست و عکس یادگاری گرفت تا به دوستانش
نشان دهد. وقتی فیلم را ظاهر کرد در عکس
تصویر صورتی را دید که از پشت صندلی خیره به
او نگاه میکند. او هنوز هم نمیداند آن صورت چه بود
اریک میگوید گاهی اوقات واقعا احساس وحشت میکردم
نگهبانهای دیگر داستانهایی درباره اتفاقات آن جا
تعریف میکردند ولی من سعی میکردم توجهی
به حرف آنها نکنم اما گاهی اوقات
احساس ترس اجتنابناپذیر بود
«مری مک کلر» دوازده سال است که در این جزیره
کار میکند. او از انزوای آن جا لذت میبرد و میگوید
«اینجا یک محل فانتزی استاندارد برای من است.» با این
حال او هم اتفاقات عجیبی را تجربه کرده است
وی میگوید«بارها برایم اتفاق افتاده که احساس
میکردم کسی مرا نیشگون میگیرد. من توضیحی
برای آنها ندارم به همین خاطر هیچوقت
در موردشان با کسی حرف نزدم.»
«جان بنر» در دهه پنجاه، چهار سال از عمر خود را
در این زندان گذراند این سارق بانک که هم اکنون در آریزونا
زندگی میکند درباره زوزههای باد میگوید
«شبها وقتی با چشمان باز دراز میکشیدم به زوزه باد
گوش میدادم. زوزهای وحشتانگیز بود و انسان احساس میکرد
ارواح هم با باد همنفس شدهاند. سعی میکردم عقلم
را از دست ندهم هنوز هم هر وقت به آلکاتراز فکر میکنم
به یاد بیرحمیهایش میافتم.» هر روز هزاران توریست
از جاهای مختلف به آلکاتراز میآیند و از سلولهای مختلف
آن که هر یک نام زندانی خود را بر سر در خود دارند دیدن میکنند
وقتی خورشید غروب میکند دیگر کسی از آلکاتراز نمیرود
بلکه همه از آن فرار میکنند. جانسون، نگهبان شب
نیز پس از گذراندن شبی در میان زوزههای ارواح
کشتهشدگان آلکاتراز، صبح روز بعد
میگریزد تا چند ساعتی احساس امنیت نماید
بلی جل الخالق