روزی ملا خواست بچه اش را ساکت کند

روزی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می

 آورد, که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!

ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.

زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟

ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!

مى‏ دانى در این ماه میهمان چه کسى هستى؟...

مى‏ دانى در این ماه میهمان چه کسى هستى؟ او که معبود جهانیان است و عفوکننده گنهکاران. از او درخواست‏ سلامت روزه و شب زنده‏ داریت را بنما!
در این ماه تلاش کن تا به خشنودى پروردگارت نزدیکتر و از خشم او دور شوى. از مهربانترین مهربانان توفیق خواندن آیاتش را طلب کن!
 براى تیزهوشى و بیداریت دعا کن و از هر چه در آن بى‏ خردى و اشتباه‏ است‏ بپرهیز. سهمت را از خیر و برکت این ماه افزونتر بخواه که او بخشنده ‏ترین بخشندگان است.

ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ:.....

ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺧﺘﺮﮎﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﻭﻣﺪن؟ ﻣﺎﺩﺭﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺁﺩ ﻭ ﺣﻮﺍ ﺭو ﺧﻠﻖ


 ﮐﺮﺩ،ﺍﻭنا ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪ.


ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻭ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ. ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺧﯿﻠ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺗﮑﺎﻣﻞ


 ﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺪﯾﺪ ﺍﻭﻣﺪ ..


ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮐﻪ ﮔﯿﺞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﺰﺩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺁﻓﺮﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﮕﻪ


 ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﯼ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ … ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻢ!


ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﻦ ﺑﻬﺖ ﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ؛


 ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩﺵ!!

قورباغه توی کلاس وَرجه وُرجه میکرد....

قورباغه توی کلاس وَرجه وُرجه میکرد. آقای افتخاری گفت : قاسم این قورباغه رو از کلاس بنداز بیرون !


 قاسم گفت : آقا اجازه ؟ ما از قورباغه میترسیم.


آقای افتخاری گفت : ساسان تو این قورباغه رو بنداز بیرون ! ساسان گفت : آقا اجازه ؟ ما هم میترسیم.


آقای افتخاری گفت : بچه ها کی از قورباغه نمی ترسه ؟


من گفتم : آقا اجازه ؟ ما نمیترسیم !!!


آقای افتخاری گفت : کیف و کتابتو بردار گمشو از کلاس برو بیرون …


گمون کنم محمود منو لو داده باشه و گرنه آقای افتخاری از کجا میدونست که من قورباغه رو 


به کلاس آوردم ؟!