ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کمال الملک نقاش چیره دست ایرانی (دوران قاجار) برای
شنایی با شیوه ها و سبکهای نقاشان فرنگی به اروپا سفر
کرد. زمانی که در پاریس بود فقر دامانش را گرفت و حتی
برای سیر کردن شکمش هم پولی نداشت. یک روز وارد
رستورانی شد و سفارش غذا داد در آنجا
رسم بود که افراد متشخص پس از صرف
غذا پول غذا را روی میز می گذاشتند و می رفتند، معمولا
هم مبلغی بیشتر، چرا که این مبلغ اضافی
بعنوان انعام به گارسون می رسید
اما کمال الملک پولی در بساط نداشت بنابراین پس از
صرف غذا از فرصت استفاده کرد از داخل خورجینی که
وسایل نقاشی اش در آن بود مدادی برداشت و پس از
تمیز کردن کف بشقاب عکس یک اسکناس را روی آن
کشید، بشقاب را روی میز گذاشت و از رستوران بیرون
آمد. گارسون کهاسکناس را داخل
بشقاب دید دست برد که
آن را بردارد ولی متوجه شد که پولی در کار
نیست و تنها یک نقاشی ست بلافاصله با عصبانیت دنبال
کمال الملک دوید یقه او را گرفت و شروع به داد و فریاد
کرد صاحب رستوران جلو آمد و جریان را پرسید.
گارسون بشقاب را به او نشان داد و گفت این مرد یک دزد
و شیادست بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده
صاحب رستوران که مردی هنر شناس بود دست در جیب
برد و مبلغی پول به کمال الملک داد بعد به گارسون گفت
رهایش کن برود این بشقاب خیلی بیشتر از یک پرس غذا
ارزش دارد. امروز این بشقاب در موزه ی لوور
پاریس بعنوان بخشی از تاریخ هنری
این شهر نگهداری میشود
اعضای قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن :
آیا زمستان سختی در پیش است؟
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت
جواب میده «برای احتیاط برید هیزم تهیه کنید»
بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه:
«آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»
پس رییس به مردان قبیله دستور
میده که بیشتر هیزم جمع کنند
و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان
هواشناسی زنگ میزنه:
«شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»
رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون
رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند
بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه:
«آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین
زمستان در تاریخ معاصر!
رییس: از کجا می دونید؟
چون سرخ پوست ها دیوانه
وار دارن هیزم جمع می کنن
سلام دوستای مهربونم
امیدوارم حالتون خوب باشه و امیدورام
منو بخاطر غیبت هام ببخشید
آخه همش بیرونم و گوشیمم با اینکه
تری جیه اما بروزرش صفحات وب رو باز
نمیکنه یا چرا نگم شبا هم که خونم همش
کلاش رویال بازی میکنم ینی این دیگه
آخرشه باور کن از وقتی این اومده
طفلک اون یکی کلاشه اصلا پیشرفت
نکرده بیخیال بگذریم ولی خودمونیم
هرچی فکرشو میکنم میبینم دیگه دوران
الافی و بیخیالی به پایان خودش نزدیکه
و اصلا شاید یه مدت دیگه هرچی هم نخوام
مادرم مثل همه مادرای دیگه دست برام
بالا میزنه و اصلا شوخی نیست تا نگاه
کردی تا خرخره رفتی زیر خرج و قسط و
بدهی و نغ نغ بچه وای اصلا تنم میلرزه
زندگی کردن سخته البته آسونم
میشه به شرط اینکه قید شریک زندگی
رو بزنی که البته تو کت هیچکس نمیره
من که اگه دست خودم بود قید این حرفا
رو میزدم شکر خدا وابستگی عاطفی هم
به کسی ندارم که مثل بعضیا عجله داشته
باشم برای جف پا رفتن تو چاه
ولی خوب باید پول در آورد قبلنا این قضیه
رو جدی زیاد نمیگرفتم ولی الان میبینم
اگه تا یکی دو سال دیگه تونستم یه شغل
دولتی پیدا کنم که هیچ اگه نه این همه
که درس خوندم انگار نخوندم و مدرکمو
قاب میکنم میرم خواستگاری فقط
خلاصه الان کلا زندگی من مشکلش شده
پول که اگه بگم پول کثیف از ته دل گفتم
که البته به قول کسی کاش من تو این کثافت
غرق بودم بهر حال امیدوارم شما و من روز
به روز پولدارتر بشیم نمیخواستم با حرفام
دلگیرتون کنم هم میخواستم بابت
غیبت هام عذر خواهی کنم
هم اینکه خیلی وقت بود چیزی ننوشته
بودم یجورایی دلنوشته بود
امیدوارم هرجا باشید همیشه
شاد و پیروز و سربلند باشین