روزی لیلی از علاقه شدید...

روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او


 و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد


پس نامه ای به او نوشت و گفت


اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب


 کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش


مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت 


قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست 


نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید


از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت


 گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفت


مجنون وقتی چشم باز کرد


 خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت


ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم 


 افسرده و پریشون به شهر برگشت


در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی


و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه


آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره


دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده


و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من 


 که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم


و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی 


 گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت


 پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری 


مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه 


تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد 


تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی




اینستا

سلام 

به همه دوستای گلم

امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشین

والا چی بگم هر از چند گاهی هم میام میگم

که ببخشید که دیر دیر پست میزارم

سعی میکنم زود زود پست بزارم خوب نمیشه

آخه بدبختی با گوشی وب باز کردن جیگر خونیه

حداقل با گوشی من یکم مدلش پایینه

ولی تو کلش و واتس و اینستا و...میشه رفت

وای گفتم اینستا راستی آدرس اکانت اینستامو

تو پروفایلم نوشتم رو اسم

 نویسنده کلیک کنید میاد

korosh123123

اگه اومدین عکس پروفایل ندارم

اونجام برا خودش فازی داره آدمای باحالیم داره

یه سری هستن اصلا فالور خریدن 

اون بالا شده سی و شیش هفت کیلو

کلی ذوغ میکنن دیگه چه برسه اونایی 

که به مرور شده اینقد ولی گذشته

از این جلف بازیا اینستا هم استفاده

خوب داره هم بد

طبیعتا مثل هر دم دستگاه دیگه 

ولی خوب آدم که نباید چون چاقو داره آدم بکشه

چاقو برای موارد زیادی اختراع شد

یکیش آدم کشتن بود

خلاصه بهم سر بزنین خوشحال میشم

حالا فالو هم نکردین نکردین

البته اونجا پست...ینی تا خدا چی بخواد

شاید پست هم گزاشتم البته 

هرچیم بشه هیچجا وبلاگ نمیشه

ینی به هیچ عنوان نمیشه از وب جدا شد

دیگه یجورایی وب خونه دومم شده

هرجورم حساب کنی از

 همه شبکه های اجتماعی بهتره 


در اتم ها، 9999999999999/99 درصد فضا...

در اتم ها، 9999999999999/99 درصد فضا


 خالی است و به همین دلیل در صورتی که تمامی


 اتم ها را به گونه یی به هم بفشاریم که فضای


 خالی میان آنها از بین برود، یک قاشق چایخوری


 یا حجمی برابر یک حبه قند از این ماده حدود پنج میلیارد


 تن وزن خواهد داشت  وزنی 10 برابر مجموع وزن 


تمامی انسان هایی که در حال حاضر در جهان حضور دارند


 این در واقع همان پدیده یی است که در ستاره های 


نوترونی رخ می دهد و وزن آنها را تا


 حد غیرقابل باوری افزایش می دهد




آینده می تواند گذشته را تغییر دهد


شگفتی جهان کوانتوم به اثبات رسیده است


 آزمایش دو جداره که نور را در دو حالت موج و ذره


 به اثبات می رساند به اندازه کافی عجیب و غیرقابل 


تصور است به خصوص زمانی که اعلام شود مشاهده 


نور می تواند آن را از موج به ذره یا برعکس تبدیل کند


 اما پدیده های عجیب تر این جهان پس از آزمایش «جان ویلر»


 فیزیکدان در سال 1978 خود را نمایان کرد. آزمایش وی نشان


 داد مشاهده یک ذره در زمان حاضر می تواند سرنوشت 


ذره مشابه دیگری در گذشته را متحول سازد. طبق آزمایش


 دو جداره در صورتی که هر یک از پرتوهای نوری خارج 


شده از یکی از شکاف های صفحه آزمایش را مشاهده کنید


در واقع پرتو را مجبور کرده اید خصوصیات ذره یی به خود 


بگیرد و اگر به هدف برخورد پرتو چشم بدوزید خصوصیت


 موج گونه به پرتو نور بخشیده اید. اما در صورتی که


 پس از عبور پرتو نور از شکاف به مسیری که از آن ناشی


 شده است، چشم بدوزید آنگاه است که پرتو نور می تواند


 در هر دوحالت شکل بگیرد. به بیانی دیگر زمان حال بر گذشته


 پرتو نوری تاثیر گذاشته است. این آزمایش در آزمایشگاه


 تنها چند صد هزارم ثانیه به طول می انجامد


 اما در مشاهده نورهای ناشی از ستاره های 


دوردست نیز صدق می کند. در واقع مشاهده


 اکنون ستاره های دوردست می تواند


 گذشته چند هزار یا میلیون ساله آنها را تغییر دهد.

سلطان عبدالحمید میرزا...

سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما(ناصرالدوله) هنگام 


تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می رود


 و در یکی از این مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از


 جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه


 کرمان می کند.پسر خردسال سردار حسین خان


 نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند. چند روز بعد


 فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری


 مبتلا می شود. سردار بلوچ هر چه التماس و زاری


 می کند که فرزند بیمار او را از زندان آزاد


 کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمی دهند.


سردار حسین خان به افضل الملک، ندیم فرمانفرما 


نیز متوسل می شود.افضل الملک نزد فرمانفرما می رود


 و وساطت می کند، اما باز هم نتیجه ای نمی بخشد


 سردار حسین خان حاضر می شود پانصد تومان از تجار


 کرمان قرض کرده و به فرمانفرما بدهد تا 


کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک


 این پیشنهاد را به فرمانفرما 


منعکس می کند، اما باز هم فرمانفرما نمی پذیرد.


افضل الملک به فرمانفرما می گوید: قربان آخر خدایی هست


پیغمبری هست،ستم است که پسری درکنار پدر در 


زندان بمیرد.اگر پدر گناهکار است ،پسر که 


گناهی ندارد. فرمانفرما پاسخ می دهد: در مورد این مرد


 چیزی نگو که فرمانفرمای کرمان،نظم مملکت 


خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان نمی فروشد.


 همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در


 برابر چشمان اشکبار پدر جان می سپارد.دو سه روز


 پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری


 دچار می شود.هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش می کنند


 اثری نمی بخشد.به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در


 آن روزها پی در پی قربانی می کنند و به فقرا 


می بخشند اما نتیجه ای نمی دهد 


و فرزند فرمانفرما جان می دهد.


 فرمانفرما در ایام عزای پسر خود،در نهایت اندوه 


بسر می برد.درهمین ایام روزی افضل الملک


 وارد اتاق فرمانفرما می شود.فرمانفرما به حالی 


پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند می گوید:


افضل الملک!باور کن که نه خدایی هست


 و نه پیغمبری! والا اگر من قابل ترحم نبودم


 و دعای من موثر نبوده، لااقل به دعای فقرا و نذر


 و اطعام پانصد گوسفند می بایست فرزند من نجات می یافت.


افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری می دهد می گوید:


این فرمایش را نفرمایید، چرا که هم خدایی هست


 و هم پیغمبری، اما می دانید که فرمانفرمای جهان 


نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند


 رشوه ی فرمانفرما ناصرالدوله نمی فروشد