داستان...

عده ای مسجدی می ساختند


 بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟


گفتند: مسجد می سازیم


گفت: برای چه


پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا


بهلول خواست میزان اخلاص بانیان


 خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه


 سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند 


«مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد


سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای 


در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول»


ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند


 که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی


بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم


 فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد


 را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند



پسر روستایی واگن پر از ذرت خود را در جاده سرنگون کرد

 کشاورزی که در آن نزدیکی زندگی می کرد ، آمده بود تا ببیند

 چه اتفاقی افتاده. او با صدای بلند گفت : آهای پسر 

ناراحتی هایت را فراموش کن و به خانه ما بیا و شام

 را با ما صرف کن. بعد من کمک

 می کنم که واگن را راست کنی

پسر جواب داد: شما خیلی لطف دارید

 ولی فکر نمی کنم بابام بخواهد من این کار را بکنم

کشاورز با اصرار گفت : آه بیا برویم پسرم

بالاخره پسر موافقت کرد و گفت: بسیار خوب

 باشد ، ولی بابام دوست ندارد

بعد از شام صمیمانه ، پسر از میزبانش تشکر کرد و گفت

 حالا حالم خیلی بهتر شده ، اما می دانم

 بابام واقعا عصبانی خواهد شد

همسایه گفت : من فکر نمی کنم ، راستی بابات کجاست

"او زیر واگن است."

دکلمه شعر آرزو

سلام دوستای مهربونم

شعر زیبای آرزو از فروغ فرخزاد رو

دکلمه کردم البته این کار رو قبلا هم

در وب گذاشته بودم که گفتم شاید 

خشتون بیاد





دانلود

دارک وب چیست؟

وب تاریک (Dark web) به شبکه‌ای گفته می‌شود که در دسترس


 عموم قرار نمی‌گیرد و بیشتر برای مقاصد غیرقانونی مورد استفاده


 قرار می‌گیرد و همهٔ فعالیت‌های آن غیرقابل ردیابی و شناسایی است


 در این شبکه اطلاعات جامعی نهفته شده که افراد ناشناس


 آن‌ها را مدیریت می‌کنند، هکرها، تروریست‌ها و افراد


 سودجو غالباً این دسته از افراد را تشکیل می‌دهند.


دارک وب در واقع سایت‌هایی است که برای عموم قابل مشاهده است


 اما توسط IPهای مخفی سرور اجرا می‌شوند. دلیل نام‌گذاری


 این شبکه به دلیل فعالیت‌های پنهان و ناشناختهٔ آن است


 در این شبکه تمامی اطلاعات به صورت آنلاین و با پسوردهایی


 محافظت شده‌اند. برای دسترسی به اطلاعات 


آن باید از چندین پِی‌وال‌ها گذشته


 و از نرم‌افزارهای به خصوص استفاده کرد. هر کاربری می‌تواند 


به سادگی از این وب سایت ها بواسطه سرویس هایی همچون


 هیدن ویکی دیدن کند اما به سختی می‌توان گفت چه کسی


 پشت اینگونه سایت‌ها قرار دارد به طوری که هیچ‌کدام از این وب 


سایت‌ها از موتورهای جستجو بهره نمی‌گیرند و جستجوی شما در


 جستجوگرها برای پیدا کردن آنها نیز تقریباً با شکست مواجه می‌شود


 اغلب این وب سایت‌ها که آنها را دیپ وب می‌نامند برای مخفی سازی 


هویتشان از ابزار رمز گذاری تور (Tor) بهره می‌گیرند، همچنین


 بیشتر اطلاعات دارک وب در پایگاه داده‌هایی


 نظیر LexisNexis ذخیره می‌شود.


تا به حال با تخمین‌هایی که زده شده، به نظر می‌رسد دارک وب ۵۰۰ 


برابر بزرگ‌تر از شبکه‌ای است که روزانه کاربران به آن دسترسی دارند


این شبکه به طور کامل مخفی بوده و بر اساس تحقیقاتی که توسط نشریهٔ


 Nature به چاپ رسیده، گوگل هم قادر به


 ایندکس کردن دارک وب و ردیابی آن نیست


افراد در دارک وب به دنبال چه هستند؟


مواد مخدر

ارز تقلبی

استخدام هکر

مدارک جعلی

اسلحه، مهمات و مواد منفجره

قاتل

اعضای بدن انسان

قاچاق چی‌های جنسی


ماجرای ال چوپاکابرا و کنت دراکولا

ال چوپاکابرا ( مکنده خون بز ) بیشتر در کشورهای آمریکای لاتین دیده


 شده است و احتمالا موجودی سنگین وزن با جثه‌ای کوچک‌تر از خرس


 می‌باشد که یک ردیف فلس شبیه دایناسورها از پشت گردن


 تا محل درآمــدن دم روی بـدن خود دارد. این نام لاتین به این


 دلیل بر روی آن گذاشته شده که به گفته شاهدها این موجود


 حیوانات به ویژه بز را می‌کشد و خون آنها را می‌مکد. می‌گویند


 این موجود صورتی شبیه سگ یا پلنگ، زبان دراز نوک تیز و دندان‌های


 بزرگی دارد و بویی شبیه بوی گوگرد بر جای می‌گذارد 


و به هنگام خطر چشمانش قرمز رنگ شده و می‌درخشند.



با این که داستان کنت دراکولا یک افسانه است، اما در قرن ۱۵ ام میلادی


 کنت ولاد حدود ۲۰۰۰۰ تُرک از امپراتوری عثمانی را به چوب کشید و


 به جای کشتن آنها، آنها را به حال خود رها کرد. یک عادت 


عجیب دیگر ولاد این بود که خون دشمنانش روی نان پخش 


می‌کرد و می‌خورد. داستان کنت دراکولای 


خون آشام از ولاد الهام گرفته شده است.





داستان...

 پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودکی زخمی و


 خون آلوده را در آغوش داشت


با سرعت وارد بیمارستان شد


و به پرستار گفت : خواهش می کنم به داد این بچه برسید


ماشین بهش زد و فرار کرد


پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو قبل


 از بستری و عمل پرداخت کنید


پیرمرد : اما من پولی ندارم حتی پدر و مادر این


 بچه رو هم نمی شناسم


خواهش می کنم عملش کنید من پول رو تا شب فراهم


 می کنم و براتون میارم


پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید


اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت 


این قانون بیمارستانه اول پول بعد عمل


باید پول قبل از عمل پرداخت بشه


صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش


 برده بود و به دیروز می اندیشید



استاد سختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا 


میخواند و سئوال را مطرح می کند


شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت


 حرکت می کند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار می کنید


دانشجوی بی تجربه فورا  جواب می دهد


من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد


اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلی را بدینترتیب مطرح کند


حال که شما پنجره کوپه را باز کرده اید


در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل می شود


و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید 


محاسبه مقا ومت جدید هوا در مقابل قطار


تغییر اصطکاک بین چرخ ها و ریل


آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعت قطار کم 


میشود و اگر آری، به چه اندازه؟


حسب المعمول دهان دانشجو باز مانده بود و قادر به حل این 


مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک کرد


همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی هم آمد که 


همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند


پروفسور آخرین دانشجو را برای امتحان فرا می خواند


 و طبق معمول سئوال اولی را می پرسد 


شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت 


حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار می کنید


این دانشجوی خبره می گوید من کتم را در میارم


پروفسور اضافه میکند که هوا بیش از اینها گرمه


دانشجو میگه خوب ژاکتم را هم در میارم


هوای کوپه مثل حمام زونا داغه


دانشجو میگه : اصلا ً لخت مادر زاد میشم


پروفسور گوشزد می کند که دو آفریقائی نکره و نانجیب 


در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی


دانشجو به آرامی می گوید


می دانید آقای پروفسور، این دهمین بار است که من در امتحان


شفاهی فیزیک شرکت میکنم واگر قطار مملو از آفریقائی های


 نکره باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمی کنم