یک نفر تعریف می کرد که:

یک نفر تعریف می کرد که:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آقا من یبار دوره بلوغم یکی از بیضه هام به
شدت باد کرد! تنهایی خودم پاشدم رفتم یکی از کلینیک های وابسته به دانشکده علوم پزشکی!
اول یه دکتر میانسالی اومد سوال و جو
اب بعد گفت برید روی تخت دراز بکشید شلوارتون رو هم در بیارین بیام معاینتون کنم!
منم رفتم شورت و شلوارو با هم کشیدم پایین تشکیلاتو ریختم بیرون منتظر تا
دکتر بیاد!
اقا چشتون روز بد نبینه .... یهو دیدم دکتره دیوس با هف هش تا دختر و پسر دانشجوی پزشکی ریختن تو!
نکبتها نزاشتن
به خودم بیام دست انداختن بیضه منو گرفتن شروع کردن به تشریح دادن یعنی قشنگ رنگ من عینهو تربچه شده بود! هیچی دیگه حدود یه ساعت هر کدوم داشتن با سیستم من درس یاد میگرفتن!
جدای از
شاشیده شدن به اعتماد به نفسم الان خیلی خوشحالم که یه خدمتی به جامعه پزشکی کردم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد