روزی مرد خسیسی....

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را واداع کرد.


وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند.....



بقیه داستان در ادامه مطلب


  و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهرم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش رار دهم و من نیز چنین کردم.البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند !!!

نظرات 5 + ارسال نظر
Mehran جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ب.ظ http://www.mashinsavar.ir

خوب بید

مرسی

وانیا جمعه 27 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:58 ب.ظ http://sharmina.blogfa.com/

سلام. خدا قوت! حالا که شما سعی در شاد کردن دل مردم دارید،،خدا دلتونو شاد کنه .
با افتخار لینکتون می کنم

مرسی ممنون اینشالا دلتون همیشه شاد و بهاری

ثنا شنبه 28 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.neloofareabee.blogfa.com

به این میگن سیاست زنانه

استحکام ایمان یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ق.ظ http://fraskol.blogfa.com/

با سلام
میلاد پیامبر نور و روشنی و میلاد پور امیرالمومنین بر شما مبارک باد . نمی دانم شاعر این شعر کیست اما شعرش را تقدیم شما می کنم :
تاریک بود شب - شب ظلمت - اما ستاره گفت: محمد
نورش پر از صدای خدا شد وقتی دوباره گفت: محمد


پرسیدم از ستوده‌ی انجیل، راهب رسید و گفت: محمد
بر روی لوح چرمی آهو چشمی کشید و گفت: محمد


بعدش گذاشت گوشه‌ی لب‌ها خالی سیاه و گفت: محمد
بعدش نشست وسیر نظر کرد در قرص ماه و گفت: محمد


آمد صدا، صدای ملَک بود در آسمان سرود: محمد
هستی به وجد آمد و گل کرد بر شاخه‌ی وجود محمد


غار حرا به لرزه درآمد از وسعتی که داشت محمد
حتی میان سنگ ثمر داد آن دانه‌ای که کاشت محمد


در مکه «لا اله» اگر بود انداخت روی خاک محمد
الله را به آیینه آورد با آن دو چشم پاک محمد

سلام عید بر شما هم مبارک باشه خیلی شعر زیبایی بود ممنون از حضور سبزتون

وانیا سه‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:22 ب.ظ http://sharmina.blogfa.com/

سلام
جالب بود! دوست داشتم

سلام مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد