تکه ای از آهنگ خاتون

سلام 

امیدوارم همیشه دلاتون بهاری باشه حتی تو فصل پاییز

تکه ای از آهنگ معروف خاتون رو در آوردم

امیدوارم خشتون بیاد





روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد

روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد تازمانی که 

 انسانی نیابد که بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد.

 نیم دوجین روح را در خورجین ریخت.

 نان جویی بر داشت و به راه افتاد.

 رفت و رفت و رفت. هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش 

جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد. 

در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ بنده ای

 که توجه او را جلب کند و یا حتی کنجکاوی

 او را بر انگیزد، بر نخورد. دیگر داشت خسته می شد.

 تصمیم گرفت به مکان مقدسی سر بزند؛

 ولی حتی آنجا هم، که همیشه مبارزه ای 

ریشه دار از زمانهای دور، علیه او جریان داشت،

 هیچ چیز نتوانست حیرت زده اش کند.

دلسرد و نا امید و افسرده در سایه درختی 

 ایستاده بود که رهگذری گرما زده با کیفی

 بر دوش کنار او ایستاد.

 کمی که استراحت کرد خواست به رفتنش ادامه دهد. 

مرد قبل از اینکه به راه خود ادامه دهد، به او گفت: "تو شیطان هستی!"

ابلیس حیرت زده پرسید: "از کجا فهمیدی؟!"

"از روی تجربه ام گفتم. ببین من فروشنده دوره گردم. 

خیلی سفر می کنم و مردم 

را خوب می شناسم. در نتیجه در همین ده دقیقه ای

 که اینجا هستیم، تو را شنا ختم. چون:

مثل کنه به من نچسبیدی، پس مزاحم یا گدا نیستی!

از آب و هوا شکایت نکردی، پس احمق نیستی!

به من حمله نکردی، پس راهزن نیستی!

به من حتی سلام نکردی، پس شخص محترمی نیستی!

از من نپرسیدی داخل کیفم چه دارم، پس فضول هم نیستی!

حالا که نه مزاحمی، نه احمق، نه راهزن، نه محترم، 

نه فضول پس آدمیزاد نیستی! 

هیچ کس نیستی، پس خود شیطانی!"

شیطان با شنیدن این حرفها کلاه از سر برداشت و کله اش را خاراند.

مرد با دست به پاهایش زد و گفت: "خوبه، تازه، شاخ هم که داری!"

همانی هستی که همه می‌گویند؟

روزی شیخ جعفر شوشتری را دیدند که در کنار جویی نشسته

 و بلند بلند گریه می‌کند. شاگردان شیخ، با دیدن این اوضاع

 نگران شدند و پرسیدند: «استاد، چه شده که 

این‌گونه اشک می‌ریزید؟ آیا کسی به شما چیزی گفته؟»

شیخ جعفر در میان گریه‌ها گفت: «آری، یکی از 

لات‌های این اطراف حرفی به من زده که پریشانم کرده.» 

همه با نگرانی پرسیدند: «مگر چه گفته؟»

شیخ در جواب می‌گوید او به من گفت:



 «شیخ جعفر، من همانی هستم که همه در مورد من می‌گویند.

 آیا تو هم همانی هستی که همه می‌گویند؟!

 و این سئوال حالم را عجیب دگرگون کرد.»

سوپ جنین انسان(+18)

قبول دارم خوردن کله پاچه حرکت وحشیانه ایه

ولی از اون وحشیانه تر وقتیه که کله پاچه یه بچه 

8 ماهه باشه


از نوع انسان



سوپ جنین انسان

 خوب الیته این کله پاچه تنها نیست طفلک 

حتما به گوشتون رسیده که رستورانی در چین وجود داره

که سوپ جنین انسان تهیه میکنه البته چینی ها به زنده زنده

خوردن عادت دارند و حتما  کلیپ های زنده زنده خوردن 

ماهی و خرچنگ و ....رو زیاد همه دیدیم

ولی خیلی برام سواله 

چی باعث شده الان کار به اینجا بکشه

نمیخوام به مردم چین توهین کنم ولی خوب نگا کنین 

از زنده زنده خوردن شروع شدکه الان

 نمیدونم چند ساله که آدم میخورن واقعا بخوای 

نگا کنی میبینی این یه جور وحشی شدن تدریجیه

خداییش به من بگو.....

پای کدومش نزده مید این چین آخه.....