فرمانروایی دیوجانس و اسارت اسکندر

نوشته اند روزى اسکندر مقدونى، نزد دیوجانس آمد تا با او گفت و گو کند

 دیوجانس که مردى خلوت گزیده و عارف مسلک بود

 اسکندر را آن چنان که او توقع داشت، احترام نکرد و وقعى ننهاد 

 اسکندر از این برخورد و مواجهه دیوجانس 

 برآشفت و گفت :این چه رفتارى است که تو با ما دارى؟

آیا گمان کرده اى که از ما بى نیازى ؟

آرى ، بى نیازم .

تو را بى نیاز نمى بینم .بر خاک نشسته اى و سقف خانه ات 

 آسمان است . از من چیزى بخواه تا تو را بدهم .

اى شاه !من دو بنده حلقه به گوش دارم

 که آن دو، تو را امیرند . تو بنده بندگان منى .

آن بندگان تو که بر من امیرند، چه کسانى اند؟

خشم و شهوت. من آن دو را رام خود کرده ام 

 حال آن که آن دو بر تو امیرند و تو را

 به هر سو که بخواهند مى کشند.

برو آن جا که تو را فرمان مى برند

 نه این جا که فرمانبرى زبون و خوارى.
نظرات 3 + ارسال نظر
√... Sh جمعه 27 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:23 ق.ظ http://hibernal.blogfa.com

سلام
خوبی عاغا کوروش؟؟؟
شبنمم، یادت ک نرفده منو؟؟؟
وبلاگ همیشه یکی هست، ادرسو عنوانمو عوض کردمم ...

سلاااام مرسی ممنون
مگه میشه بانو حرفا میزنینا
چشم

لبخـــ(^_^)ـنـدِ ملکہ جمعه 27 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:03 ب.ظ http://Labkhandemalakeh.blogfa.com

لایک

مرسی

sana یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:01 ب.ظ http://neloofareabee.blogfa.com

دمش گرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد